فرض کنید اوضاع ساخت و ساز خوب است و یک شرکت ساختمان سازی می خواهد یک پروژه عظیم ساختمانی اجرا کند و آن را به فروش برساند. برای آنکه هیئت مدیره بتواند بهترین تصمیم در مورد ساخت و چگونگی اجرای این پروژه را بگیرد قصد دارد از تکنیک شش کلاه تفکر در برنامه ریزی خود استفاده کند.
شخصی که نقش کلاه سفید را بر عهده دارد، اول از همه موقعیت زمینی که قرار است ساختمان در آنجا ساخته شود را بررسی می کند. مشخص می کند که برای ساخت این پروژه چند ماه وقت نیاز است و چند مهندس و کارگر باید در این پروژه فعالیت کنند. نوع کاربری ساختمان را تعیین کند که قرار است تجاری، اداری و یا مسکونی باشد. او باید تعیین کند که این پروژه می بایست در چند طبقه و با چه متراژ هایی ساخته شود. فرد کلاه سفید نباید به نظرات دیگران درباره پروژه توجه کند. دولت پیش بینی کرده است که رشد اقتصادی ثابت است به همین خاطر او امسال را زمان خوبی برای اجرای پروژه می داند. او باید تا آنجا که ممکن است اطلاعات جمع آوری کند و باید بیابد که کدام اطلاعات ناقص یا نادرست هستند. و با نتیجه گیری از اطلاعات بدست آمده و جمع آوری شده، راه حل هایی پیشنهاد کند. در کل او باید بپرسد که:
در زمینه ساخت آن پروژه عظیم ساختمانی چه اطلاعاتی موجود است؟
به چه اطلاعات دیگری نیاز است؟
و هر آنچه را که در مورد این پروژه و امکان سنجی آن می تواند بدست آورد.
حالا کلاه قرمز وارد کار می شود. از شم و غریزه اش (نیمکره راست مغز) برای ارزیابی اوضاع استفاده می کند. این فرد احساسات دیگران را ارزیابی می کند که از ساخت این پروژه عظیم احساس خوبی دارند یا احساس بدی می کنند. مزایا و معایب رویکرد های مختلف را شرح می دهد. این شخص فکر می کند با اینکه نمای ساختمان زیبا نیست اما خیلی مقرون به صرفه است. نگران است به خاطر نما کسی دوست نداشته باشد حتی یک واحد از آن را بخرد. خود را جای خریداران می گذارد و فکر می کند که آنها دوست دارند یک آپارتمان با چه ویژگی هایی را بخرند. از خودش این سوالات را می پرسد:
آیا فقط نما برای خریداران مهم است یا اینکه ساختمان سیستم اطفاء حریق دارد؟
خودم نسبت به این پروژه چه احساسی دارم؟
آیا باور دارم که با موافقت به انجام پروژه، انتخاب درستی انجام داده ام؟
آیا احساس می کنم که گزینه بهتری هم وجود دارد؟
تا اینجا هم اطلاعات جمع آوری شد و هم از احساسات کمک گرفته شد، اکنون هیئت مدیره می بایست خوش بینانه به طرحش نگاهی بیاندازد. به همین خاطر کلاه زرد را بر سر می گذارند. آنها مزایای اجرای این پروژه را مشخص می کنند. ببینند در راه حل هایی که مطرح شده چه فرصت هایی وجود دارد و بین کارکنان شوق و تحرک برای انجام پروژه را گسترش دهند. همچنین سود حاصل از ساخت واحد ها را هم تخمین می زنند. باید بررسی کنند که بهترین راه برای احداث این پروژه عظیم ساختمانی چیست؟ با انجام این پروژه چقدر می توانند خود را بین رقبایشان مطرح کنند؟ اگر اوضاع اقتصادی ثابت باشد، شرکت از لحاظ مالی برد می کند و شاید موفق شود قبل از رکود تمام واحد ها را بفروشد.
همیشه برای موفقیت در کارها به خلاقیت نیاز است. پس کلاه سبز وارد داستان می شود. این شرکت ساختمانی هم می خواهد به مسئله از دیدی جدید و بدون محدودیت نگاه کند تا بتواند خلاقیت از خود نشان دهد و بعد از احداث پروژه به راحتی توجه مشتریان را برای خرید جلب کند. به همین خاطر یک برنامه ریزی توسعه یافته انجام می دهند. راه حل های خلاقانه برای طراحی سازه و فروش ارائه می کنند. از جدیدترین طراحی های ساختمان و فناوری ها مثلا استفاده از آبگرمکن خورشیدی برای تامین آب گرم استخر، در آشپزخانه از وسایل چند کاره استفاده می کند. بررسی می کنند که آیا این برنامه ای که ریخته اند را می توان به شکل دیگری هم انجام داد؟ آیا می توان طراحی ساختمان را تغییر داد یا نه. تمام سعی خود را می کنند ساختمانی بسازند که خریداران حتی در شرایط بد اقتصادی باز هم تمایل به خرید از خود نشان دهند.
همه چیز به این ها ختم نمی شود. برای اینکه ریسک انجام پروژه به حداقل رسانده شود باید به ابعاد منفی پروژه هم توجه شود. در اینجا شخصی که کلاه سیاه بسر دارد وارد عمل می شود. هیئت مدیره خطرات و معایب این طرح را مشخص می کنند. مثلا با بد شدن وضعیت اقتصادی چقدر ضرر می کنند. آیا این ساختمان در برابر بروز زلزله محکم ساخته شده؟ آیا تمام استانداردهای ساختمان سازی اجرا شده اند؟ این طرح در تخصیص مصالح چه ایراداتی دارد. منابع نامناسب را مشخص می کند. سعی می کند مشکلات را رفع کند. یا مثلا نگران این هستند که مبادا پیش بینی های دولت اشتباه از آب در بیاید. ممکن است اقتصاد با رکود روبرو شود و نتوانند واحدها را بفروشند. اگر ساختمان زیبا نباشد مشتریانشان از خرید منصرف می شوند.
تمام کلاه ها باید تحت فرماندهی یک کلاه، یعنی کلاه آبی باشند تا در کارها پراکندگی پیش نیاید و از هدف دور نشوند. در اصل شخصی که در هیئت مدیره مسئول کلاه آبی می باشد نقش رهبر کلاه ها را بر عهده دارد. باید بین افراد هماهنگی ایجاد کند. اثر بخشی و کارآیی جلسات را بالا ببرد و نگذارد به حاشیه کشیده شود. به فرآیند تفکر گروه جهت بدهد. ایده ها را سازمان دهد سعی کند در اعضای گروه و پروژه شور و شوق را برای حرکت قدرتمند ایجاد کند. هر جا که آنها روحیه شان را از دست دادند، کمک کند.
دیدگاهتان را بنویسید